خب فقط من و توییم بیخیال بابا!

اینجا رو ساخته بودم برای تخلیه روانی 

الان به شدت احتیاج دارم ولی حال ندارم

قاطی ام.

انقد که نمیتونم درس بخونم 

خیلی عصبی ام این روزا. قراره جابجا شم. این بدترش کرده همه چیو.

با فیلوسوفر حرف میزنیم. مثلاً. به دردم نمیخوره. نیستش اصلا. 

خب طبیعیه. هردو میدونیم احتمال شدن ما دو درصده. دو دهم درصد. دیگه انگیزه ای نمیمونه.

بذار بگم خودمو راحت کنم. فوقش بعدا میام خودمو مسخره میکنم. هنوز به... اینجا اسم نداره هنو. قبلا ازش به عنوان لقمه گنده یاد شده بود!  یا به تعبیر خودم لقمه اندازه! هنوز به لقمه فکر میکنم :)

عجیبه. الان فکر بهش بهم آرامش داد. گرچه بیشتر وقتا فکر که میکنم بهش اعصابم به هم میریزه. 

خیلی فکر کردم که چرا فکر به لقمه عصبیم میکنه. الان فکر کردم دلیلش اینه که میترسم اون آدمی نباشه که من فکر میکنم هست یا دلم میخواد باشه. این ناراحتم میکنه. چرا؟ چون خرم. خب نباشه مگه چیه؟ هزاربار به خودم گفتم. یه تصویر هست تو ذهنت بهت آرامش میده. چه اشکالی داره؟ حالا با شکل و قیافه و ظاهر این یارو. مگه چیه؟ نمیدونم چرا با خودم انقد رودربایستی دارم. چرا انقد با خودم راحت نیستم. 

یا از خودم میترسم؟ 

نه   بابا   ترس ندارم که. میترسم جلو برم با تخیلاتم و بعد کار دست خودم بدم. این احمقانه است. بچه که نیستم دیگه. به این سطح از خودآگاهی دیگه رسیدم دیگه.

بذار سرچش کنم بعدا تو بیا بهم بخند! 

 

دو یو اور میس می لایک دیس؟...